رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

رادین همه زندگی

دنیای 18 ماهگی رادین

سلام شیرین پسرم حسابی حال وهوای خونمون با وجود پسر نازم شاد و پر از خنده شده برای خودت دنیای شیرینی داری که دنیای من وبابایی رو هم شیرین کردی. از صبح که از خواب بیدار میشی پر انرژی هستی اگه کنارت باشیم تند تند برامون حرف می زنی وتقریبا تمام کلماتی که بلدی رو با اشاره بهمون می گی و  همه اطرافیان رو به اسم صدا می زنی ، تازه به مامان نسرین هم  ، نسرین می گی خیلی با نمک  صداش می زنی. یه رقص زیبا مخصوص خودت داری که خیلی ناز می رقصی. با همه بچه ها رابطه خیلی خوبی داری ودوست داری همیشه جلب توجه کنی . بعضی روز ها که می رم سرکار خیلی دلت برام تنگ می شه ، مامان نسرین می گه هر چند لحظه صدام می زنی وبعد می گی مام...
22 بهمن 1391

واکسن 18 ماهگی

رادینم عزیزدلم سلام بعد ازکلی استرس ونگرانی به خاطر واکسنت ، بالا خره واکسن 18 ماهگیت هم زدیم.(18ماه و8 روزگی)   شب قبلش تا صبح خوابهای عجیب وغریب دیدم و می ترسیدم که مشکلی پیش  بیاد  اما خدا رو شکر فقط یکم گریه کردی و شب هم تب کردی که با استامینوفن کنترلش کردیم  ومشکل خاص دیگه ای پیش نیومد . به خاطر مریضی هفته گذشته 700 گرم وزن کم کرده بودی  و به خاطر این ماه دیگه دوباره به مرکز بهداشت ببرمت.  
13 بهمن 1391

یک هفته خیلی خیلی سخت

یکشنبه است وباید مدرسه برم مثل همیشه ساعت 6 صبح با بابایی بیدار شدیم ، همیشه آخرین مرحله از خواب بیدارت می کنم اما امروز خودت ده دقیقه بعد بیدار شدی و اومدی آشپزخونه بغلت کردم احساس کردم خیلی داغی اما من وبابایی باور نکردیم با این وجود بهت شربت استامینوفن دادم گفتم شاید به خاطر دندون باشه وبعد گذاشتمت خونه مامان نسرین ومدرسه رفتم. ساعت 11 بود که مامان نسرین بهم زنگ زد وگفت رادین یک ساعتی خوابیده و وقتی از خواب بیدار شده همش می گفته داغه ، آتیشه ووقتی بغلت کرده دیده تب داری و تبت هم بالاست ومن هم خودمو به خونه رسوندم احساس کردم از مریضی بابایی گرفتی چون تازه عطسه هاتم شروع شده بود بعد از ظهر پیش پزشک بردمت و گفت آنفولانزا گرفتی و فقط استامی...
8 بهمن 1391
1